Arabi23.blog.ir
#معنی درس عربی #معنی تمام دروس عربی #حل تمرین های درس عربی دوازدهم #نمونه سوال امتحانی عربی #وبلاگ عربی23 ###
هٰذَا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْأَتَهُ
وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
هٰذَا ابْنُ خَیْرِ عِبادِ اللّهِ کُلِّهِم
هٰذَا التَّقیُّ النَّقیُّ الطّاهِرُ الْعَلَمُ
وَ لَیْسَ قَوْلُکَ: مَنْ هٰذا؟ بِضائِرِهِ
اَلْعُرْبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَ الْعَجمُ
این کسی است که سرزمین مکّه قدمگاهش را میشناسد. و خانۀ [خدا] و بیرون و محدودۀ احِرام، او را میشناسند.
این فرزندِ بهترینِ همۀ بندگان خداست. این پرهیزگارِ پاکِ پاکیزۀ بزرگ قوم است.
و این گفتۀ تو که «این کیست؟» زیان رساننده بدو نیست. عرب و غیر عرب کسی را که تو انکار کردی میشناسند.
اَلْفَرَزْدَقُ
اَلْفَرَزْدَقُ مِنْ شُعَراءِ الْعَصْرِ الْأُمَویِّ. وُلِدَ فی مِنطَقَةٍ بِالْکُوَیتِ الْحالیَةِ عامَ ثَلاثَةٍ وَ عِشْرینَ بَعْدَ الْهِجرَةِ، وَ عاشَ بِالْبَصرَةِ.
فرزدق از شاعران روزگار اموی است. او در منطقهای در کویت به سال بیست و سه هجری متولّدشد و در بصره زندگی کرد.
فی یَوْمٍ مِنَ الْأَیّامِ جاءَ بِهِ أَبوهُ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیٍّ (ع)، فَسَأَلَهُ الْإمامُ (ع) عَنْ وَلَدِهِ؛ فَقالَ:
روزی از روزها پدرش او را نزد امیر مؤمنان على عمل آورد و امام نان از وی درباره پسرش پرسید و او گفت:
«هٰذَا ابْنی یَکادُ یَکونُ شاعِراً عَظیماً.» فَقالَ الْإمامُ لِوالِدِهِ: «عَلِّمْهُ الْقُرآنَ.»
این پسرم است نزدیک است که شاعری بزرگ شود، و امام تا به پدرش گفت: ای صاحب این پسر، به وی قرآن یاد بده.
فَعَلَّمَهُ الْقُرآنَ تَعلیماً؛ ثُمَّ رَحَلَ اَلْفَرَزْدَقُ إلیٰ خُلَفاءِ بَنی أُمَیَّةَ بِالشّامِ، وَ مَدَحَهُم وَ نالَ جَوائِزَهُم.
پس فرزدق به او قرآن یاد داد؛ سپس نزد خلفای بنی امیه در شام رفت و آنها را مدح کرد و جایزههای آنان را به دست آورد.
کانَ اَلْفَرَزْدَقُ مُحِبّاً لِأَهْلِ الْبَیْتِ وَ کانَ یَسْتُرُ حُبَّهُ عِندَ خُلَفاءِ بَنی أُمَیَّةَ؛ وَلٰکِنَّهُ جَهَرَ بِهِ لَمّا حَجَّ هِشامُ بْنُ عَبْدِالْمَلِکِ فی أَیّامِ أبَیهِ.
فرزدق دوستدار اهل بیت عالی بود و دوستیاش را نزد خلفای بنی امیه پنهان میکرد؛ ولی وقتی که هشام بن عبدالملک در روزگار پدرش به جم رفت، آن را آشکار کرد.
فَطافَ هِشامٌ وَ لَمّا وَصَلَ إلَی الْحَجَرِ لَمْ یَقْدِرْ أَنْ یَسْتَلِمَهُ لِکَثْرَةِ الِازْدِحامِ،
سپس هشام طواف کرد و وقتی که به حجر الاسود رسید نتوانست که آن را به خاطرِ شلوغی بسیار (بسیاریِ شلوغی) مسح کند.
فَنُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ وَ جَلَسَ عَلَیهِ جُلوسَ الْأُمَراءِ یَنْظُرُ إلَی النّاسِ وَ مَعَهُ جَماعَةٌ مِنْ کِبارِ أَهْلِ الشّامِ.
پس منبری برایش نصب شد و روی آن نشست در حالی که به مردم نگاه میکرد و گروهی از بزرگان اهل شام همراهش بودند.
فَبَیْنَما یَنْظُرُ إلَی الْحُجّاجِ، إذ جاءَ زَینُ العْابدِینَ (ع)، فَطافَ بِالْبَیْتِ طَوافَ الْعَاظِمِ،
پس در حالی که به حاجیها نگاه میکرد ناگهان امام زین العابدینمان آمد و خانه خدا را طواف کرد.
فَلَمَّا وَصَلَ إلیَ الْحَجَرِ، ذَهَبَ النّاسُ جانِباً، فَاسْتَلَمَهُ اسْتِلاما سَهلاً. فَقالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ:
و هنگامی که به حجر الاسود رسید مردم کنار رفتند و سنگ را به آسانی مسح کرد. مردی از اهل شام گفت:
«مَنْ هٰذَا الَّذی قَدْ سَمَحَ النّاسُ لَهُ بِاسْتِلامِ الْحَجَرِ!؟»
این کیست که مردم به او اجازه دادند که سنگ را مسح کند؟! (این کیست که مردم به او اجازه مسح سنگ دادند؟)
خافَ هِشامٌ مِنْ أَنْ یَعْرِفَهُ أَهْلُ الشّامِ و یَرْغَبوا فیهِ رَغبَةَ الْمُحِبّینَ؛ فَقالَ: «لا أَعْرِفُهُ.»
هشام ترسید از اینکه اهل شام او را بشناسید و به او علاقهمند شوند و گفت: «ای مردِ او را نمیشناسم.»
وَ کانَ الفَْرَزدَقُ حاضِراً. و فرزدق حاضر بود.
فقَالَ اَلْفَرَزْدَقُ: «أَنا أَعْرِفُهُ مَعرِفَةً جَیِّدَةً. پس فرزدق گفت: ای مرد، من او را میشناسم.
ثُمَّ أَنْشَدَ هٰذِهِ الْقَصیدَة إنشاداً رائِعاً. سپس این شعر را سرود.
هٰذَا الَّذی تَعْرِفُ الْبَطْحاءُ وَطْأَتَهُ
وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَمُ
این کسی است که سرزمین مکّه قدمگاهش را میشناسد. و خانۀ [خدا] و بیرون و محدودۀ احِرام، او را میشناسند.
هٰذَا ابْنُ خَیْرِ عِبادِ اللّهِ کُلِّهِم
هٰذَا التَّقیُّ النَّقیُّ الطّاهِرُ الْعَلَمُ
این فرزندِ بهترینِ همۀ بندگان خداست. این پرهیزگارِ پاکِ پاکیزۀ بزرگ قوم است.
وَ لَیْسَ قَوْلُکَ: مَنْ هٰذا؟ بِضائِرِهِ
اَلْعُرْبُ تَعْرِفُ مَنْ أَنْکَرْتَ وَ الْعَجمُ
و این گفتۀ تو که «این کیست؟» زیان رساننده بدو نیست. عرب و غیر عرب کسی را که تو انکار کردی میشناسند.
اَلْمُعْجَم
إذْ جاءَ: ناگهان آمد |
اَلتَّقیّ: پرهیزگار |
اَلضّائِر: زیان رساننده |
مَدَحَ: ستود |
اسِْتَلَمَ الْحَجَرَ : سنگ را مسح کرد |
جَهَرَ بِـ ـَ: آشکار کرد |
طافَ: طواف کرد (مضارع: یَطوفُ) |
نَصَبَ: برپا کرد، نصب کرد |
أَنْکَرَ: ناشناخته شمرد |
الْحِلّ: بیرون اِحرام |
اَلْعُرْب: عرب |
اَلنَّقیّ: پاک و خالص |
اَلْبَطْحاء: دشت مکه |
رَحَلَ: کوچ کرد |
اَلْعَلَم: بزرگتر قوم، پرچم |
اَلْوَطْأَة: جای پا، گام |
بَیْنَما: در حالی که |
رَغِبَ فیهِ: به آن علاقهمند شد |
اَلْکِبار: بزرگان «مفرد: اَلْکَبیر» ≠ اَلصِّغار |
|
Arabi23.blog.ir
حَوْلَ النَّصِّ
اکُتبُْ جَوابا قصَیرا،ً حَسَبَ نصَِّ الدَّرسِ.
1- کَیفَ کانَ حُبُّ الْفَرَزدَقِ لِأَهلِ الْبَیتِ عِندَ خُلَفاءِ بَنی أُمَیَّةَ؟
2- مَنْ جاءَ بِالْفَرَزدَقِ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ (ع)؟ جاءَ بِهِ أَبوهُ إلیٰ أَمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیِّ (ع)
چه کسی فرزدق را نزد امیر مؤمنان آورد؟
3- مَتیٰ جَهَرَ الْفَرَزدَقُ بِحُبِّهِ لِأَهلِ الْبَیتِ (ع)؟ جَهَرَ بهِِ لَمّا حَجَّ هِشامُ بْنُ عَبْدِالْمَلِکِ فی أَیّامِ أَبیهِ
کی فرزدق دوستیاش به اهل بیت: را آشکار کرد؟
4- أَیْنَ وُلِدَ الْفَرَزدَقُ؟ وَ أَیْنَ عاشَ؟ وُلِدَ فی مِنطَقَةٍ بِالْکُوَیتِ وَ عاشَ بِالْبَصرَةِ.
فرزدق کجا به دنیا آمد و کجا زندگی کرد؟
5- فی أَیِّ عَصْرٍ کانَ الْفَرَزدَقُ یَعیشُ؟ کانَ یَعیشُ فی الْعَصرِ الْأُمَویِّ.
6- إلیٰ مَنْ رَحَلَ الْفَرَزدَقُ بِالشّامِ؟ رَحَلَ إلیٰ خُلَفاءِ بَنی أُمَیةَ بِالشّامِ.
اِعلَموا
اَلْمَفعولُ الْمُطلَقُ
به ترجمۀ چهار جملۀ زیر دقّت کنید.
1- اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ. از خدا آمرزش خواستم.
2- اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفاراً. از خدا بی گمان آمرزش خواستم.
3- اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفاراً صادِقاً. از خدا صادقانه آمرزش خواستم.
4- اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفارَ الصّالِحینَ. از خدا مانندِ درستکاران آمرزش خواستم.
- چه رابطهای میان دو کلمۀ «اِسْتَغْفَرْتُ» و «اسْتِغْفار» در جملات بالا وجود دارد؟
- مصدر «اسْتِغْفار» در جملۀ دوم، سوم و چهارم چه مفهومی را به جملهها افزوده است؟
- نقش کلمۀ «اسْتِغْفار» در جملات دوم، سوم و چهارم «مفعول مطلق» است.
- این مصدر در جملۀ دوم بر انجام فعلِ «اِسْتَغْفَرْتُ» تأکید کرده است.
به مصدر «اِسْتِغْفار» در جملۀ دوم «مفعول مطلق تأکیدی» گفته میشود و در ترجمۀ فارسیِ آن از قیدهای تأکیدی مانند «بی گمان» ، «حتماً» و «قطعاً» استفاده میکنیم.
اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفاراً.
مفعول مطلق تأکیدی
دو کلمۀ «صادِقاً» و «الصّالِحینَ» در جملات سوم و چهارم چه نقشی دارند؟
گاهی «مفعول مطلق» به کمک کلمۀ بعد از خودش که صفت یا مضافٌ الیه است، نوعِ انجام گرفتنِ فعل را بیان میکند؛ مانند «اِسْتِغْفار» در جملۀ سوم و چهارم، که به آن «مفعول مطلق نوعی» گفته میشود.
اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفارَ (مفعول مطلق نوعی) الصّالِحینَ.(مضافٌ الیه)
اِسْتَغْفَرْتُ اللّهَ اسْتِغْفاراً (مفعول مطلق نوعی) صادِقاً. (صفت)
در ترجمۀ مفعول مطلق نوعی (که مضاف واقع شده است) از قید «مانندِ» استفاده میکنیم؛ مثال:
اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفارَ الصّالِحینَ. مانندِ درستکاران از خدا آمرزش خواستم.
در ترجمۀ مفعول مطلق نوعی (که موصوف واقع شده است) میتوانیم صفت را به صورت قید ترجمه کنیم و نیازی به ترجمۀ مفعول مطلق نیست؛ مثال:
تَجْتَهِدُ الْأُمُّ لِترَبیةَِ أَوْلادِها اجْتِهادا بالِغاً.
مادر برای تربیت فرزندانش بسیار تلاش میکند.
اِسْتَغْفَرْتُ اللهَ اسْتِغْفاراً صادِقاً.
از خدا صادقانه آمرزش خواستم.
- مفعول مطلق مصدری از فعلِ جمله است.
- مفعول مطلق دو نوع است: تأکیدی و نوعی.
- مفعول مطلق تأکیدی، مصدری از فعلِ جمله است که بر انجامِ فعل تأکید میکند و صفت یا مضافٌ الیه ندارد.
- مفعول مطلق نوعی، مصدری از فعلِ جمله است که نوع و چگونگی انجامِ فعل را بیان میکند و صفت یا مضافٌ الیه دارد.
در کتاب عربی پایۀ دهم با مصدرهایی با قاعده بر این وزنها آشنا شدید:
اِفتِعال، اِستِفعال، اِنفِعال، إِفعال، تَفعیل، تَفَعُّل، تَفاعُل و مُفاعَلَة؛ مثال:
ماضی |
مضارع |
مصدر |
ماضی |
مضارع |
مصدر |
اِفتَخَرَ |
یَفتَخِرُ |
اِفتِخار |
عَلَّمَ |
یُعَلِّمُ |
تَعلیم |
اِستَخدَمَ |
یَستَخدِمُ |
اِستِخدام |
تَقَدَّمُ |
یَتَقَدَّمُ |
تَقَدُّم |
اِنسَحَبَ |
یَنسَحِبُ |
اِنسِحاب |
تَعارَفَ |
یَتَعارَفُ |
تَعارُف |
أَرْسَلَ |
یُرْسِلُ |
إِرسال |
ساعَدَ |
یُساعِدُ |
مُساعَدَة |
اکنون با این چند مصدر که در هشت گروهِ یادشده نیستند و بی قاعدهاند، آشنا شوید:
ماضی |
مضارع |
مصدر |
ماضی |
مضارع |
مصدر |
صَبَرَ |
یَصبِرُ |
صَبْر |
جَلَسَ |
یجَلْسُِ |
جُلوس |
ذَکَرَ |
یَذکُرُ |
ذِکْر |
خَرَجَ |
یَخْرُجُ |
خُروج |
عَرَفَ |
یَعْرِفُ |
مَعْرِفَة |
طافَ |
یطَوفُ |
طوَاف |
رَغِبَ |
یَرْغَبُ |
رَغْبَة |
نامَ |
یَنامُ |
نَوْم |
فَتَحَ |
یَفْتَحُ |
فَتْح |
عاشَ |
یَعیشُ |
عَیْش |
از آنجا که «مفعول مطلق» مصدری از فعلِ جمله است؛ بنابراین آشنایی با مصدرهای یاد شده لازم است.
اِخْتَبِرْ نَفْسَکَ. اِنْتَخِبِ التَّرجَمَةَ الصَّحیحَةَ، ثُمَّ عَیِّنِ الْمَفعولَ الْمُطْلَقَ، وَ اذْکُرُ نَوعَهُ.
1- ﴿فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً﴾ اَلْمَعارِج: 5
الف) قطعاً شکیبایی کن. / ب) به زیبایی صبر کن.
مفعول مطلق نوعی
2- ﴿...اُذْکُرُوا اللهَ ذِکْراً کَثیراً﴾ اَلْأَحزاب: 41
الف) خدا را همیشه یاد کنید. / ب) خدا را بسیار یاد کنید.
مفعول مطلق نوعی
3- ﴿...کَلَّمَ اللهُ موسی تَکلیماً﴾ اَلنِّساء: 164
الف) خدا با موسی قطعاً سخن گفت. / ب) خدا با موسی سخنی گفت.
مفعول مطلق تأکیدی
4- ﴿... وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنزیلاً﴾ اَلْفُرقان: 25
الف) و مانند ملائک فرود آمدند. / ب) و فرشتگان قطعاً فرود آورده شدند.
مفعول مطلق تأکیدی
Arabi23.blog.ir
اَلتَّمْرینُ الْأَوَّلُ (صفحهٔ 57 کتاب درسی)
عَیِّنِ العِْبارَةَ الفْارِسیةََّ القَْریبةََ مِنَ العِْبارَةِ العَْرَبیةَِّ فِی المَْعنیٰ.
1- لا یُؤْمِنُ أحَدُکُم حَتّیٰ یُحِبَّ لِأَخیهِ ما یُحِبُّ لِنَفْسِهِ. رَسولُ اللّهِ (ص)
هر آن چیز کانَت نیاید پسند
تنِ دوست و دشمن بدان در مبند
فردوسی
2- إذا أَنتَ أَکْرَمْتَ الْکَریمَ مَلَکْتَهُ وَ إنْ أَنتَ أَکْرَمْتَ اللَّئیمَ تَمَرَّدا. اَلْمُتَنَبّی
چو با سِفله گویی به لطف و خوشی
فزون گرددش کِبر و گردن کشی
سعدی
3- اَلْعاقِلُ یَبنی بَیتَهُ عَلَی الصَّخْرِ وَ الْجاهِلُ یَبنیهِ عَلَی الرَّملِ. مثَلٌَ
4- اِدَّعَی الثّعْلَبُ شَیئا وَ طَلَب قیلَ هَلْ مِنْ شاهِدٍ قالَ الذّنبَ. مثَلٌَ
ز روباهی بپرسیدند احوال
ز معروفان گواهش بود دنبال
عطّار
5- مَنْ سَعیٰ رَعیٰ، وَ مَنْ لَزِمَ الْمَنامَ رَأَی الْأَحْلامَ. مثَلٌَ
هرکه رَوَد چَرَد و هرکه خُسبد خواب بیند.
انوشیروان
6- إذا أَرادَ اللهُ هَلاکَ النَّمْلَةِ، أَنْبَتَ لَها جَناحَینِ. مثَلٌَ
آن نشنیدی که حکیمی چه گفت؟
مور همان بهْ که نباشد پَرَش
سعدی
7- مُدَّرِجْلَکَ عَلَی قَدْرِ کِسائِکَ. مثَلٌَ
پایت را به اندازۀ گلیمت دراز کن.
مثل فارسی
8 عِنْدَ الشَّدائِدِ یُعْرَفُ الْإخْوانُ. مثَلٌَ
دوستْ آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
سعدی
AhmadRezao_oM@
اَلتَّمرینُ الثّانی (صفحهٔ 59 کتاب درسی)
أ) عَیِّنِ اسْمَ الْفاعِلِ وَ اسْمَ الْمُبالَغَةِ وَ اسْمَ التَّفضیلِ فِی الْحَدیثَینِ التّالیَینِ.
1- إنَّ الزَّرعَ یَنْبُتُ فی السَّهْلِ (مجرور بحرف جرّ) وَ لا یَنْبُتُ فی الصَّفا فَکَذٰلِکَ الْحِکمَةُ (مبتدأ) تَعْمُرُ فی قَلبِ الْمُتَواضِعِ وَ لا تَعْمُرُ فی قَلبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبّارِ، (صفة) لِأَنَّ اللهَ جَعَلَ التَّواضُعَ (مفعول) آلَةَ الْعَقلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهلِ. (مضافٌ إلیه). (تُحَفُ الْعُقولِ، ص 396) الْإمامُ موسَی الْکاظِمُ جَعَلَ: صَیَّرَ
کِشت در دشت مىروید و بر تخته سنگ نمیروید و همچنین حکمت در دلِ فروتن ماندگار میشود و در دلِ خودْبزرگ بینِ ستمگر ماندگار نمیشود؛ زیرا خدا فروتنی را ابزار خِرد و خودبزرگ بینی را از ابزار نادانی قرارداده است.
2- مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ (مفعول) لِلنّاسِ (مجرور بحرف جرّ) إماماً فَلْیَبدَأ بِتَعلیمِ نَفْسِهِ (مضافٌ إلیه) قَبْلَ تَعلیمِ غَیرِهِ وَلْیَکُنْ تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ (مبتدأ) نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها أَحَقُّ (خبر) بِالْإجلالِ (مجرور بحرف جرّ) مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ (مضافٌ إلیه) و مُؤَدِّبِهِم. مِنهاجُ البْرَاعَةِ فی شَرْح نهَجْ الْبَلاغَةِ (خویى) ج 21، ص 107
هرکس خودش را برای مردم پیشوا قرار دهد، باید پیش از آموزش دیگری آموزش خودش را آغاز کند و باید ادب آموزیاش پیش از زبانش با کردارش باشد؛ و آموزگار و ادب آموزندۀ خویشتن از آموزگار و ادب آموزندۀ مردمان در گرامی داشت شایستهتر است.
ب) اُکْتُبِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِما تَحْتَهُ خَطٌّ.
Arabi23.blog.ir
التَّمرینُ الثّالِثُ (صفحهٔ 60 کتاب درسی)
عَیِّنِ الجَْوابَ الصَّحیحَ؛ ثمَُّ ترَْجِمْهُ.
1- مضارع تَذَکَّرَ (به یاد آورد) : یَتَذَکَّرُ / یُذَکِّرُ / یَذْکُرُ به یاد میآورَد
2- مصدر عَلَّمَ (یاد داد): عِلْم / تَعْلیم / تَعَلُّم یاد دادن
3- ماضی مُجالَسَة (همنشینی کردن): جَلَسَ / أَجْلَسَ / جالَسَ همنشینی کرد
4- مصدر اِنْقَطَعَ (بریده شد): تَقْطیع / / اِنْقِطاع / تَقاطُع بریده شد
5- امر تَقَرَّبَ (نزدیک شد): تَقَرَّبْ / قَرِّبْ / اِقْتَرِبْ نزدیک شو
6- مضارع تَقاعَدَ (بازنشست شد): یُقْعِدُ / یَتَقاعَدُ / یَقْتَعِدُ بازنشست میشود
7- امر تَمْتَنِعُ (خودداری میکنی): اِمْنَعْ / مانِعْ / اِمْتَنِعْ خودداری کن
8- ماضی یَسْتَخْرِجُ (خارج میکند): أَخْرَجَ / تَخَرَّجَ / اِسْتَخْرَجَ خارج کرد
9- وزن اِسْتَمَعَ: اِفْتَعَلَ / اِسْتَفْعَلَ / اِنْفَعَلَ
10- وزن اِنْتَظَرَ: اِفْتَعَلَ / اِنْفَعَلَ / اِسْتَفْعَلَ
AhmadRezao_oM@
اَلتَّمرینُ الرّابِعُ (صفحهٔ 60 کتاب درسی)
عَیِّنْ کَلِمَةً مُناسِبَةً لِلْفَراغِ.
1- اَلْحُجّاجُ .................. مَرّاتٍ حَوْلَ بیَتِ اللهِ لِدَاءِ مَناسِکِ الْحِجِّ. یَطْرُقونَ / یَطْرُدونَ / یَطْبُخونَ / یَطوفونَ
حاجیها بارها دور خانۀ خدا برای به جا آوردن مناسک حج (طواف میکنند).
2- لوَ لا الشُّرطیُّ لَاشْتَدَّ .................. أَمامَ الْمَلْعَبِ الرّیاضیِّ. الِازْدِحامُ / اَلزُّبْدَةُ / اَلزَّلَلُ / اَلزَّیْتُ
اگر پلیس نبود (شلوغی) روبهروی ورزشگاه شدّت میگرفت.
3- .................. کُنتُ أَمْشی، رَأَیْتُ حادِثاً فی ساحَةِ الْمَدینَةِ. عِنْدَ / جانِباً / بَینَما / بَیْنَ
در حالی که داشتم راه میرفتم حادثهای را در میدان شهر دیدم.
4- رَفَعَتِ الْفائِزَِةُ الْأُولٰی فِی الْمُباراةِ .................. إیران . عُشْبَ / عَلَمَ / عَرَبَةَ / عَباءَةَ
برندۀ نخست در مسابقه، پرچم ایران را (برافراشت. «بلند کرد»)
5- اَلْحاجُّ .................. الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ بِالْکَعبَةِ الشَّریفَةِ. اِسْتَعانَ / اِسْتَمَعَ / اِسْتَطاع / اِسْتَلَمَ
حاجی حجر الاسود در کعبۀ شریف را (مسح کرد).
Arabi23.blog.ir
اَلتَّمرینُ الْخامِسُ (صفحات 61 و 62 کتاب درسی)
للِتَّرْجَمَةِ. (هَلْ تَعْلَمُ أنََّ ... ؟)
1- ... الْمُغولَ اسْتَطاعوا أَنْ یَهْجُموا عَلَی الصّینِ عَلیٰ رَغْمِ بِناءِ سورٍ عَظیمٍ حَوْلَها؟
آیا میدانی که مغولها با وجودِ ساختن دیوار بزرگی دور چین توانستند به آن حمله کنند؟!
آیا میدانی که مغولها توانستند به چین حمله کنند؛ با وجودِ ساخت دیوار بزرگی دور آن؟!
2- ... تَلَّفُظَ «گ» وَ «چ» وَ «ژ» مَوجودٌ فِی اللَّهجاتِ الْعَرَبیَّةِ الدّارِجَةِ کَثیراً ؟
آیا میدانی که تلفّظ «گ»، «چ»، «پ» و «ژ» در لهجههای عامیانهٔ عربی وجود دارد؟
3- ... الْحوتَ یُصادُ لِاسْتِخْراجِ الزَّیْتِ مِنْ کَبِدِهِ لِصِناعَةِ مَوادِّ التَّجْمیلِ؟
آیا میدانی که نهنگ برای در آوردنِ روغن از جگرش برای ساختنِ موادّ آرایشی صید میشود؟!
آیا میدانی که نهنگ برای استخراج روغن از کبدش برای ساخت موادّ آرایشی صید میشود؟!
4- ...الْخُفّاشَ هوَ الْحَیوَانُ اللَّبونُ الْوَحیدُ الَّذی یَقْدِرُ عَلیَ الطِّیَرانِ؟
آیا میدانی که خفّاش تنها جاندار پستانداری است که میتواند پرواز کند؟!
آیا میدانی که خفّاش تنها جانور (حیوان) پستانداری است که قادر به پرواز است؟!
5- ... عَدَدَ النَّمْلِ فِی العْالَمِ یَفوقُ عَدَدَ الْبَشَرِ بِمَلیونِ مَرَّةٍ تَقریباً؟
آیا میدانی که شمار (تعداد) مورچگان در جهان نزدیک به (تقریباً) یک میلیون بار بیشتر از شمار آدمیان است؟!
6- ...طیسفون قُرْبَ بَغداد کانَتْ عاصِمَةَ السّاسانییّنَ؟
آیا میدانی که تیسفون، واقع در نزدیکی بغداد پایتخت ساسانیان بود؟!
7- ... حَجْمَ دُبِّ الْباندا عِنْدَ الْوِلادَةِ أَصْغَرُ مِنَ الْفَأْرِ؟
آیا میدانی که اندازۀ خرس پاندا هنگام زاده شدن کوچکتر از موش است؟!
8- ... الزَّرافةََ بَکْماءُ لَیْسَتْ لَها أَحْبالٌ صَوتیَّةٌ؟
آیا میدانی که زرافه لال است و تارهای صوتی ندارد؟!
9- ... وَرَقَةَ الزَّیتونِ رَمْزُ السَّلامِ؟
آیا میدانی که برگ زیتون نماد صلح است؟!
AhmadRezao_oM@
اَلتَّمْرینُ السّادِسُ (صفحهٔ 63 کتاب درسی)
تَّرجِمِ النَّصَّ التّالیَ؛ ثُمَّ عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِما تَحْتَهُ خَطٌّ.
الَسَّمَکُ الْمَدفونُ
یوجَدُ نَوْعٌ مِنَ السَّمَکِ فی إفرْیقیا یَسْتُرُ نَفْسَهُ (مفعول) عِنْدَ الْجَفافِ فی غِلافٍ مِنَ الْمَوادِّ الْمُخاطیَّةِ الَّتی تَخْرُجُ مِنْ فَمِهِ، وَ یَدْفِنُ نَفْسَهُ تَحْتَ الطّینِ، ثُمَّ یَنامُ نَوْماً (مفعول مطلق) عَمیقاً أَکْثَرَ مِنْ سَنَةٍ (مجرور بحرف جرّ )، و لا یَحْتاجُ إلَی الْماءِ و الطَّعامِ وَ الْهَواءِ احْتیاجَ الْأَحیاءِ؛ وَ یَعیشُ داخِلَ حُفْرَةٍ صَغیرَةٍ فِی انْتِظارِ نُزولِ الْمَطَرِ، (مضافٌ إلیه) حَتّیٰ یَخْرُجَ مِنْ الْغِلافِ خُروجاً عَجیباً. یَذْهَبُ الصَّیّادونَ (فاعل) الْإفریقیّونَ إلیٰ مَکانِ اخْتفِاءِهِ قَبْلَ نُزولِ الْمَطَرِ وَ یَحْفِرونَ التُّرابَ الْجافَّ (صفة) لِصَیْدِهِ.
در آفریقا گونهای ماهی هست (وجود دارد) که هنگام خشکسالی (خشکی) خودش را در پوششی از موادّ مخاطی پنهان میکند. (میپوشانَد) که از دهانش بیرون میآید. (خارج میشود) و خودش را زیر گِل به خاک میسپارد. (دفن میکند) سپس بیشتر از یک سال به خوابی ژرفناک (عمیق) فرو میرود و به آب و خوراک و هوا نیاز ندارد درون چالهای کوچک چشم به راهِ بارشِ باران (داخل حفرهای کوچک منتظر نزول باران) زندگی میکند؛ تا اینکه از آن پوشش بیرون بیاید. صیّادان آفریقایی به جای (محلّ) پنهان شدن او پیش از بارش باران میروند. (ماهیگیران آفریقایی به جایی که او خودش را پیش از بارش باران پنهان کرده است میروند.) و خاک خشک را برای صید او میکَنند. (حفر میکنند.)
Arabi23.blog.ir
اَلتَّمرینُ السّابِعُ (صفحهٔ 64 کتاب درسی)
عَیِّنِ الْمَحَلَّ الْإعرابیَّ لِلْکَلِماتِ الَّتی تَحتَها خَطٌّ.
1- ﴿إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتحاً مُبیناً﴾ اَلْفَتح: 1
2- ﴿إنّا نَحنُ نَزَّلْنا عَلَیکَ الْقُرآنَ تَنزیلاً﴾ اَلْإنسان: 23
3- لا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لا میراثَ کَالأدَبِ. اَلْإمامُ عَلیٌّ (ع)
4- یَنقُصُ کُلُّ شَیءٍ بِالْإنفاقِ إلَّا الْعِلْمَ؛ فَإنَّهُ یَزیدُ.
5- یَعیشُ الْبَخیلُ فی الدُّنیا عَیْشَ الْفُقَراءِ وَ یُحاسَبُ فی الْآخِرَةِ مُحاسَبَةَ الْأَغنیاءِ.
AhmadRezao_oM@
اَلتَّمرینُ الثّامِنُ (صفحهٔ 64 کتاب درسی)
عَیِّنِ المُْترَادِفَ وَ المُْتضَاد (= ، ≠)
1- سُهولَة ...... صُعوبةَ / 9- کِساء ...... لِباس
2- اِختِفاء ...... ظَهور / 10- حَیاة ...... عَیْش
3- اِستَطاعَ ...... قَدَرَ / 11- سَلام ...... صُلح
4- واثِق ...... مُطمَئِنّ / 12- بُنیان ...... بِناء
5- فَرِح ...... مَسرور / 13- رَخُصَ ...... غَلا
6- نُزول ...... صُعود / 14- أعَانَ ...... نَصَرَ
7- غِذاء ...... طَعام / 15- سَهِرَ ...... نامَ
8- ضاقَ ...... اِتَّسَعَ / 16- دار ...... بَیت
Arabi23.blog.ir
AhmadRezao_oM@